سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه نشانم بده ...

سریع سوار شدم، نگاهم افتاد به صندلی آخر که یک کیف زنونه روش بود، رفتم به سمتش، با تعجب بهم نگاه میکرد!
انگار بخواد بگه : ببخشید اینجا جای کیفمه!!! آخرشم با اکراه و تعلل کیف رو برداشت!!!
انگار یهو جواب سوالی رو که این چند روز ذهنم رو مشغول کرده بود پیدا کرده بودم!

اینکه چی میشه امتی که آوازه انقلاب مردمش در سرتاسر دنیا پیچیده،
امتی که آیه « انما المومنون اخوة » رو حداقل سالی یکبار می خونند و توی بچگی هم بارها و بارها اینکه همه ما با هم برادریم توی گوششون زمزمه شده و همه شون این بیت شعر رو از حفظند که :

بنی آدم اعضای یگدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

چرا باید با وجود خروشی که در منطقه اتفاق افتاده صبح که از در خونه شون بیرون میان تنها دغدغه شون گذران زندگیشون باشه؟!
چرا نباید حداقل یک ربع از وقتشون رو برای اثبات برادریشون با همدیناشون اختصاص بدند؟!
جوابش یک جمله است : سرقت روحیه برادری و از خودگذشتگی از همین امت انقلابی ...
طوری که اموال و دارایی های آدم ها ارزششون از همجنس ها و همدیناشون بیشتر میشه!
.
.
.
تا رسیدم سیستم رو روشن کردم،داشتم تو ذهنم جمله سازی میکردم که چطور فکرهای امروزم رو بنویسم تا وجدان های خفته رو بیدار کنه، صدای پیامک گوشیم در اومد، نوشته بود :

انما المومنون اخوة

وَ مَا لَکمُ‏ْ لَا تُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا (سوره مبارکه نساء/آیه شریفه 75)
 و چرا در راه خدا و [نجات‏] مردان و زنان و کودکانى که زبون شمرده شده‏ اند نمى‏جنگید؟ همانان که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهرى که اهلش ستمکارند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى بگمار و از جانب خود براى ما یاورى قرار ده.


امروز بحرین کربلاست

«این الطالب بدم المقتول بکربلا این المنصور علی من اعتدی علیه و افتری ...»
«کجاست طالب خون حسین (ع) که در کربلا کشته شد ؟ کـجـاست آن یــاری شــده تـا یاری کند کسانی را که حقشان پایمال شده است؟»

این روزها بحرین یادآور عاشوراست،
و خاک آن تمثیل کربلای زمان،
که کابین وصل حق خون است،
و زمین بحرین تشنه خون شیرمردان بحرینی ،
و انتظار می کشد تا زنجیر خاک از پای اراده شان بگشایند ... (1)

« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا »
--------------------
پ . ن : ان شاء الله از امشب برای پیروزی و رهایی مردم بحرین از ستم و ظلم از امشب تا چهل شب چله زیارت عاشورا می گیرم، شما هم اگر دلت برای رنج هایی که بحرینیان می کشند به درد اومده بسم اله ...

(1) الهام گرفته از نوشته های سید شهیدان اهل قلم


از همه چیز و همه جا سخن میگوید،
حمله به اردوگاه اشرف،
مستند ظهور بسیار نزدیک است،
ماجرای استعفای مصلحی،
ازدواج نوه حسینقلی خان قاجار!!!
درگیری مردم سوریه،
آش شله قلمکاری شده برای خودش،
اما بین این همه به قول خودشون خبر روز جای یک خبر خالیه!
حملات رژیم آل خلیفه به مردم بحرین،
حملات رژیم سعودی به مردم بحرین،
اعزام نیروهای به اصطلاح صلح طلب آمریکایی برای حمایت از مردم بحرین!!!
این آخری رو بی زحمت درشت بخونید :
اعزام نیروهای ... آمریکایی برای حمایت از مردم بحرین!!!
چرا شبکه ای مثل بی بی سی که سرسپرده بودنش در حمایت از آمریکا که اربابش هست محرز شده، توی این یک مورد نباید بلندگوی دفاع از حقوق بشر و صلح طلبی اربابش بشه؟!
خدا به داد دل مردم مظلوم بحرین برسه
و همه مظلومین دنیا، وقتی که پای آمریکا بیاد وسط ...
ان الله یدافع عن الذین آمنوا (سوره حج , آیه 38 )


حاضر شده بودم که با هم راهی بشیم، گفت : "اون پسره لباس سفیده بود که اومده بالا!"
- خب؟
- اومدم پیشم گفت : " شما اینا رو قبول دارید؟ یعنی واقعا میتونن کاری بکنن؟ " گفتم : " خودت چی فکر میکنی؟"

می گفت سرش رو انداخت پایین و رفت سر مزار!
وقتی داشت برمیگشت اومد پیشم و گفت :
" رفیق! خیلی مَردن، یه چیزی ازشون خواستم سریع بهم دادن.
دارم میرم انگلیس، خیلی اینجا نیستم، ولی بهشون قول دادم هر وقت اومدم حتما بیام پیششون."

رهیافته ...

حالا فهمیدم چرا اونطور چسبیده بود به زمین و سجاده اش،
حالا معنای اون نگاه آروم رو فهمیدم،
حالا دیگه مطمئن شدم بعد نمازش با همون نگاه آروم باهاشون حرف میزد،
حالا دیگه ایمان آوردم که "فقط هدایت خداست که هدایته : قُل إنَّ هُدَی الله هُوَ الهُدَی "
حالا دیگه ...

------------------------------------------------------------
پ.ن 1 : اگر پست قبل رو نخوندی بخونش تا کل داستان بیاد دستت ...
پ.ن 2 : بعضی وقت ها ...


منتظر بودم بره تا راحت تر کار کنیم و زود تمومش کنیم، اما انگار چسبیده بود به زمین!
گفتم : بچه ها باور کنید این منتظره ما بریم یه دلی از عزا در بیاره!
گفت : واقعا؟! اصلا به قیافه اش نمیادها!
نمازش رو با وجود شلوغی های ما در نهایت آرامش شروع کرد. نگاهم افتاد بهش، قنوت گرفته بود، "خوش به حالش چه آرامشی داره ..."
دلم میخواست برای چند لحظه دست از کار بکشم و راز و نیازی داشته باشم اما ... فعلا وقت کار بود!
همونطور که جلوی مهرش نشسته بود زل زد به قبرها، انگار داشت با چشماش باهاشون حرف میزد، با همون نگاه آروم ...
بالاخره رفت بیرون، فقط رفت بیرون، انگار قصد دل کندن نداشت!
گفتم : "بچه ها نمازمون خیلی دیر شد زود تمومش کنیم بریم پایین دیرم شد!"

کهف الشهدا بوی فاطمیه می دهد ...

حدود نیم ساعت بعد زدیم بیرون، عین فشفشه پرید تو!
حدسم درست بود! منتظر بود ما بریم تا بره خلوت کنه ...
تو ذهن و قلبم پر بود از علامت تعجب!!! این آدم با اون بغضی که دفتر نجوا با شهدا رو پرت کرد!!! یعنی واقعا ...
----------------------------------------------
پ. ن 1 : دلم در موردش روشن بود ...
پ.ن 2 : هنوز اصل ماجرای این بنده خدا مونده ...


می گفت : "تخصص حقیقی تنها در سایه تعهد اسلامی به دست می آید".
راست می گفت! تنها چیزی که او را آوینی کرده بود همین تعهدش بود،
همین بینش و دید الهی،
همین عمل کردن به علمی که داشت برای سرازیر شدن علم الهی به روزنه های قلبش،
همین ...
راست گفتی سید!
" ... تنها در سایه تعهد اسلامی ..."
نه علم انسانی!
نه علم تجربی!
نه نشستن ها و دست بر زانو ماندن ها!
نه ...
محارم راز می دانند که راز در بیان نمی گنجد!

-------------------------------------------------

پ.ن : "به علم آنچه میدانی عمل کن تا خداوند علم آنچه را نمیدانی به تو بدهد". (حضرت علی علیه السلام)