بعضی وقت ها یک اتفاقاتی آنقدر بر روان آدمیزاده فشار می آورد (البته آدمیزاده ی بی جنبه ای چون ما :دی) که تنها راه خلاصی از این فشار بیان عمومی آن اتفاق (بخوانید فریاد مجازی!) می باشد.
دل خوش کرده بودیم که از شر دانشگاه سیب زمینی ای چون دانشگاه ملی (شهید بهشتی) خلاصیده ایم و در تور دانشگاه بنامی چون 50 تومانی (دانشگاه تهران) افتاده ایم اما ای دل غافل که :
« بسا چیزهایی که شما از آن اکراه دارید و خیرتان در آن است و بسا چیزهایی که خیر می پندارید و شرتان در آن است» 1
ماشاءالله در این دو هفته که از شروع کلاس هایمان می گذرد به اندازه هزاران هفته آرزوی روزهای بودن در دانشگاه ملی را در سر پروراندم!
با آن همه بی نظمی ای که آن زمان فکر می نمودم دارد اکنون در قیاس با دانشگاه 50 تومانی اسطوره نظمی است برای خودش دانشگاه ملی ...
مهمتر از همه، برخورد کارکنان دانشگاه ملی بود که الحق و الانصاف دانشجو در بالای سرشان جایگاه داشت اما دانشگاه 50 تومانی!
دریغ از یک بار روی خوش! از معاون آموزش گرفته تا مدیر گروه و مسئول اداره رفاه و خوابگاه ها و قس علی هذا.
هر کدام به دنبال پاچه ای می گردند گویا ...
اینجاست که همین آدمیزاده ی ناشکر خاطی ایمان می آورد به قول شاعر که :
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کر نعمت از کفت بیرون کند
هعیع
اما چه سود از پشیمانی؟!
________________________________
1 - ترجمه ای آزاد از آیه 216 سوره بقره : عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .و الله یعلم و انتم لا تعلمون