میخواهم این بار را بی پروا سخن بگویم
میخواهم از بی صبری هایم بگویم و از دلبری های تو
از راز دل با تو گفتن و مرهم نهادن های تو
می خواهم از ادعونی هایم بگویم و از استجب لکم های تو
می خواهم بگویم تا تو را تنها محرم راز ندانستم استجابت نکردی
و این بود معنای ادعونی های تو
یعنی تنها تو را بخوانم و تنها با تو راز دل بگویم
یعنی همچون علی سر در چاه تنهایی کنم و با تو عقده دل باز گویم
تنها با تو ...
که اگر چنین کردم محال است استجابت نکنی
قلب تیره مرا که یارای درک بی واسطه تو نیست
واسطه فیضی می خواهد که استجابتت را از مجرای زلال او دریابد ...
و این بار چه زیبا باب استجابت را برایم گشودی
و واسطه فیضت را در برابرم نهادی ...
پس از بیست و هفت سال انتظار
از قصری به شیرینی شهادت
در بیست هفتمین قطعه بهشت ...
_________________________________________
پ.ن : پرسیدن شهیدی که تو این پست آدرس نشونیش رو دادم کیه؟ عرض کنم که ایشون همون برادر آسمونی بنده هستن که تو چند پست قبل از این در موردشون نوشتم ...