سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه نشانم بده ...

پلان اول: سالن همایش
بعد کلاس سریع رد استاد رو زد که سوالش رو ازش بپرسه. از شانسش آژانس دیر اومد و بچه ها هم چون ایام امتحانات بود بی خیال استاد شده بودن.
من و دوستم ایستاده بودیم تا صحبتشون تموم بشه و بریم سوالمون رو بپرسیم. سوالش رو نشنیدم اما جواب استاد برام جالب بود:

" یه مهر با خودتون ببرید سر جلسه امتحان، همینکه اذان گفت کنار صندلی خودتون نماز ظهرتون رو بخونید ..."

شروع کرد به مِن مِن کردن که "آخه استاد ..."
- مشکل ما همینه، که این آخه ها برامون مهمتر از انجام واجباتمونه ... 

پلان دوم: اتاق کار
فضای سناریوی کار پایانی در کشور فرانسه بود. شروع کردم به جستجو (سرچ) تو اینترنت تا بیشتر با فضا و معماری و فرهنگ و آداب فرانسه آشنا بشم.
به این عنوان برخوردم:

"پس از ممنوعیت روبنده؛ قانون ممنوعیت اقامه نماز در خیابان های فرانسه اجرایی شد

نماز جماعت در خیابان های فرانسه

یاد حرف استاد افتادم، دیدم چقدر توی مسلمونی امثال من جای تردیده! از بنده خدا خجالت می کشیم اما از خدا ...
نمی تونستم تصور کنم اگر من جای اونها بودم همین رفتار رو بروز میدادم یا نه؟!
یه تجدید نظر اساسی باید توی مسلمونیم و اجرای فروع دینم بکنم ...

-------------------------------------------------------------
پ.ن : خدایا شکرت توی کشوری به دنیا اومدم و بزرگ شدم که اکثرشون شیعه هستن، خدایا شکرت که همچین امتحان سختی ازم نگرفتی ...