این بار را میخواستم بی خبر باشد،
شانه هایم را تاب امانت داری دلهای عاشق نبود،
و دل را یارای نظاره اشک های بیتاب ...
اما نشد!
اگر دلم را خریده اند به حرمت دلهای بیقراری بوده که با خود به همراه برده ام،
به حرمت سلام هایی بوده که رسانده ام،
به حرمت پاکی خواهش هایی بوده که نامه رسانش بوده ام،
قابل نیستم اما امانت دار دلهای شیدایتان خواهم بود،
شاید به پاکی شان دل مرا نیز خریداری باشد ...
_______________________________
پ.ن : دو روز بیشتر نمونده تا لایق دیدار ارباب بشیم، خواستم لیستی از اسم بچه ها بنویسم تا در لحظه لحظه سفر به یادشون باشم، خواستم دل شمتاقی از قلم نیفته گفتم از خودتون بخوام ...