سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه نشانم بده ...

مدتی بود یه ناشناس براش pm های مفهومی میذاشت! کنجکاو شده بود ...

چند روزیه که سرگرمیش شده مباحثه های کلیدی و جنجالی با اون ناشناس، سر موضوعات مختلفی که برای هر کدومشون مجهول بود!

حالا دیگه میشناختش ...


 

نگاهش به سنگفرش های پیاده رو میخکوب شده بود و بی هدف راه می رفت، زیر لب زمزمه می کرد :

فتادم از پا ز ناتوانی اسیر عشقم چنان که دانی

رهایی از غم نمی توانم تو چاره ای کن که می توانی ...

یاد اولین روز آشناییشون افتاد! تو پروفایلش کامنت گذاشته بود ...

 


«اَفلَح» از یاران مخلص امام علی(علیه السلام) بود و دارای پوستی سیاه، با این که مسلمان خوبی بود اما لحظه ای از زندگی خود گرفتار عمل دزدی و سرقت گردید و پس از انجام آن عمل فشار وجدان و ترس از خدا، او را سخت ناراحت نمود. بنابراین توبه کرد و با خود گفت به حضور علی (علیه السلام) می روم تا با جاری نمودن حدّ دزدی، مرا پاک سازد.
به محضر علی (علیه السلام) آمد و سه بار اقرار به دزدی کرد، امام (علیه السلام) چهار انگشت دست راست او را قطع نمود. او با این که ضربه سختی خورده بود، با قلبی لبریز از ایمان از محضر علی (علیه السلام) مرخص شد و به سوی خانه خود رهسپار گردید.

در این میان یکی از فرصت طلبان و دشمنان پر کینه علی (علیه السلام) به نام «ابن کَوّا» که از خوارج نهروان بود با خود گفت اکنون می روم و این شخص را بر ضدّ علی (علیه السلام) می شورانم. با نیرنگ خاصی نزد او آمد گفت: «آه، آخ، آقا جان! چه کسی دست نازنین تو را قطع کرد؟ به راستی چقدر بی رحمی؟ چقدر قساوت؟!…».
«افلح» که دلی نورانی و ایمانی استوار داشت، بر خلاف فکر خام «ابن کوّا» آن چنان شور و نشاط نسبت به علی (علیه السلام) پیدا کرد، که در بازار و محل رفت و آمد مردم، با زبان فصیح به مدح علی (علیه السلام) پرداخت و با سخنان موزون و پر معنی که از قلبی پاک و سرشار از محبت علی (علیه السلام) بر می خاست، فریاد می زد:

قطع یمینی امام حنفیّ، بدریّ، اُحُدی، مکیّ، مدنیّ، ابطحیّ، هاشمیّ، قرشیّ؛
قطع یمینی امام التّقی، و ابن عمّ المصطفی، شقیق النّبیّ المجتبی، لیث الثّری، غیت الوری، حتف العدی و مصباح الهدی؛
قطع یمینی داحی باب خیبر و قاتل مرحب و من کفر ...؛
قطع یمینی امام الحق و سید الخلق، فاروق الدین و سید العابدین و امام المتقین و خیر المهتدین و افضل السابقین و حجة الله علی الخلق اجمعین؛
قطع یمینی شجاع جواد، سخی بهلول شریف الاصل و الاصول، ابن عم الرسول و زوج البتول و سیف الله المسلول المردود، له الشمس عند الافول؛
قطع یمینی صاحب القبلتین، الصارب بالسیفین، الطاعن بالرمحین، وارث المشعرین، الذی لم یشرک بالله طرفة عین، اسمح کل ذی کفَّین و افصح کل ذی شَفَتَین، ابو السیدین الحسن و الحسین ... علی ابن ابی طالب علیه الصلوة و السلام ...

به همین منوال با شور و سوز خاصی این کلمات را می گفت و جمعیت مردم از هر سو، اطرافش را گرفته بودند چنان چه گویی سخنران خوش بیان و چیره دستی بر مردم خطبه می خواند. این خبر به امام علی (علیه السلام) رسید، امام برای او پیام فرستاد و به حضورش طلبید و نسبت به او محبت کرد و برایش دعا نمود، و او گفت: «ای امیرمؤمنان! عشق تو در گوشت و استخوانم آمیخته و اگر پیکرم را قطعه قطعه کنند، عشق تو از قلبم بیرون نمی رود…»

و امام از سوی دیگر دریافت که کوردلی بی ایمان که همان «ابن کوّا» باشد او را این گونه شوریده و پر احساس کرده است، به «ابن کوّا» فرمود: «ای فرزند کوّی! ما را دوستانی است که اگرآنان را قطعه قطعه کنیم، جز بر دوستی شان نیفزاید، و به عکس ما را دشمنانی است که اگر «شهد عسل» بر گلوی آنها بریزیم، جز بر دشمنی و کینه توزی آنها نمی افزاید. آن کس که ما را به حقیقت دوست دارد، حتماً در روز قیامت، مشمول شفاعت ما خواهد شد».

شاید اولین جمله ای که با خواندن این داستان در ذهن نقش بندد این باشد که "ایکاش ما نیز چون او محبت علی و آلش با گوشت و خونمان عجین شده باشد و ایکاش افلح دزدی نکرده بود و دستش قطع نمیشد".
میدانی دعایی که حضرت در حق افلح نمود چه بود؟

در کتاب قضاوت های حضرت علی (علیه السلام) خوندم که حضرت انگشت های افلح رو سرجاش میگذارن، دستشون رو میذارن روی انگشتهاش و دعایی میخونند، دستشون رو که برمیدارن انگشت ها به دست وصل شده بوده ...

یا علی انت الصراط المستقیم

الهی!
تو را شکر چندان که هیچ شمارنده ای یارای شمارش آن را نداشته باشد
شکرِ نعمت ولایت
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و الائمة علیهم السلام

الهی!
به حق این شب عزیز و مبارک
و به حق این عید الله الاکبر
و به حق صاحب این شب مولای متقیان علی مرتضی (علیه السلام)
ما را از محبان حقیقی آن حضرت قرار ده
که حب علی ایمان و بغضه کفر

ما را در زمره شیعیان حقیقی ولی خود قرار ده
که علی حق و الحق مع علی

ما را از رهروان ثابت قدم راه ولایت - راه ابوتراب - قرار ده
یا علی انت الصراط المستقیم

_____________________________
پ.ن : عیدتون مبــــــــــــــــــــــــــــارک ، این هم عیدی امشب
http://up.iranblog.com/images/wvn7g6lqdm2prm9pwgvv.wma

ان شاء الله که لبریز از حب مولا بشید.


طبق معمول برای نماز ظهر رفتیم مسجد نزدیک شرکت. قبل از اینکه قامت ببندیم مکبر گفت:
- نمازگزاران عزیز نماز آقا شکسته است ایشون رکعت دوم نمازشون رو تموم می کنند اما شما ادامه بدید!

تا حالا به همچین موردی برنخورده بودم! شده بودم نماز من شکسته باشه و اقتدا کنم ولی امام جماعت ...
ما هم که بی خبر از حکم و فرصت هم برای پرس و جو نداشتیم، به محض تکبیر امام جماعت اقتدا کردیم.
تمام طول زمان این سوال توی ذهنم جست و خیز میزد که نمازم درسته یا نه؟ جماعته یا فرادا؟ کار خاصی نباید بکنم؟

خاطره+سوال+تجربه

بعد تشهد امام همه پا شدیم و ادامه نماز ...
نماز دوم رو هم بدون اینکه فرصتی برای تحقیق باشه به همون روال قبلی خوندیم.
بعد نماز دوم امام جماعت لطف فرمودند رو نمازگزاران تشنه حکم رو از حکم این مورد مستفیض فرمودند!!!

فرمودند که توی این مورد نمازگزار باید تجافی کنه تا نمازش جماعت باشه و الا فراداست!!!
خدا خیرت بده حاج آقا، حکم قبل نماز باید میگفتی یا بعدش؟!
نباید حتی اگه یک درصدم "احتمال" می دادی که اگه حتی "یک نفر" عالم به حکم نباشه چه باید بکنه و نمازش چی میشه؟
حالا موندیم نمازی که خوندیم بالاخره جماعته یا فرادا!
ما که نیت جماعت کردیم و اقتدا کردیم االان نمازمون درسته یا باید دوباره ادا کنیم؟

امان از دست عالمِ ...

___________________________________
تجربه : برای اولین بار بود که پشت سر امام جماعتی نماز می خوندم که نمازش شکسته بود و من هم حکمش رو نمیدونستم ...
خاطره: متن بالا :دی
سوال: الان باید نمازم رو ادا کنم یا نمازی که خوندم درست بوده؟ 


کلاس حفظ قرآن بود، توفیق شده بود تا نقش مربی را ایفا کنم، رسیدیم به آیات 15 تا 20 سوره غاشیه :
"أفلا ینظرون الی الابل کیف خلقت - و الی السماء کیف رفعت - و الی الجبال کیف نصبت - و الی الارض کیف سطحت"
چهره اش چنان متاثر شده بود از شنیدن و خواندن این آیات که گویی معنایش را با تمام وجود درک کرده
معنای کلمات را نه از خود کلمات
که از چهره مشعوف او در می یافتم ...

کمی جلوتر :
"فذکر انما انت مذکر - لست علیهم بمصیطر - الی من تولی و کفر - فیعذبه الله العذاب الاکبر - ان الینا ایابهم - ثم ان علینا حسابهم"
این بار آن دیگری چهره اش محزون شده بود
گونه هایش آتشین
چشم هایش برافروخته
ترس در چشمانش دو دو می زد : " خانم من از خدا خیلی می ترسم ..."

خوف و رجا

منظورش را فهمیدم
و حالش را بهتر از منظورش ...
از رحمت حضرت حق برایش گفتم
از محبتی که به بنده هایش دارد
از گوشی که به دعایشان دارد و نگاهی که به دست هایشان
از "قل لعبادی الذین اسرفوا ..." گفتم
از هر آنچه که امیدش را به خدا شعله ور کند و ترسش را فروکش
اما گویی آتش درونش آنقدر زبانه کشیده بود که راهی برای ادفایش نبود!
اشک هایش را دیدم که جاری می شود
مخفیانه و بی صدا
آتشی در وجودم انداخت
ترسی که منتقل شده بود
غفلتی که دیگر نبود!
و غبطه ای که بود شده بود ...


 

داشتم عکس های فیلم "گشت ارشاد" رو میدیدم. موضوعش اینه که چند تا بچه جنوب شهری میان بالاشهر و با ظاهر بسیجی و لباس فرم سپاه ملت رو به بخونه گشت ارشاد تلکه میکنن.
از این موارد تا به حال دور و برمون کم ندیدیم و نشنیدیم، بخصوص توی همین فتنه 88 که یه عده با لباس شخصی یا لباس فرم نیروهای مسلح تخلفاتی رو مرتکب شدند تا نیروی مسلح و بسیج رو بدنام کنند.

فیلم گشت ارشاد

به این فکر میکردم که چرا دستگاه نظامی مون اقدامی برای رفع این موضوع و این سوء استفاده ها نمی کنه؟
مثلا چرا باید بچه بسیجی ها وقتی توی ماموریت هستن لباس شخصی تنشون باشه؟
درسته هیچ حق و حقوقی بابت فعالیتشون توی بسیج بهشون داده نمیشه و جزو کادر رسمی نیروی نظامی مون نیستند ولی همیشه اولین کسانی که توی بحث های نظامی و تامین امنیت جلودار معرکه اند همین بچه بسیجی هان.
کتکش رو میخورن و شب بیداری و زحمت میکشن بدون اینکه توقعی داشته باشن یا نفع مادی براشون داشته باشه.
یا اینکه چرا باید لباس های فرم نیروهای نظامی اینقدر توی بازار (منظورم همین میدون حسن آباد تهرانه و البته خرده بازاهای دیگه) باید پر باشه که هر کسی از راه میرسه بتونه یکیش رو بخره و ازش سوء استفاده کنه؟
حداقل کاری که دستگاه نظامی مون میتونه برای جلوگیری از این سوء استفاده ها انجام بده اینه که تولید و فروش عمومی این قبیل لباس ها رو ممنوع کنه و خودش با بستن قرار داد با تولید کننده های این تیپ لباس ها، لباس های موردنیاز کادرش رو بهشون عرضه کنه.
گرچه در مورد عرضه این لباس ها به کادر نظامی این کار انجام میشه و از طریق خود دستگاه نظامی صورت میگیره، خب اون سمت ماجرا رو هم رعایت کنند، یعنی فقط خودشون بشن عرضه کننده این لباس ها.
یا اینکه هر کسی خواست ازین لباس ها خریداری کنه در قبال ارائه یک مدرک معتبر که نشون بده جزو کادر نظامی کشوره، اون لباس بهش عرضه بشه (گرچه این راه مقداری بهش خدشه وارده).
به هر حال به نظرم باید فکری به حالش بشه. شاید ظاهر امر بی اهمیت و پیش پا افتاده به نظر برسه ولی وقتی به عمق موضوع و اثرات بعدی ای که می تونه این قبیل سوء استفاده ها داشته باشه می بینیم همچین کم اهمیت هم نیست و تا یک معضل جدی نشده باید بهش پرداخته بشه ...

 


الصوم لی و انا أجزی به
روزه برای من است و خود، پاداش آن را می دهم.

عید فطر+فرصت طلایی

این فرصت هم تموم شد، چقدر تونستیم غنیمت بشمریمش؟
چقدر از این فرصت استفاده کردیم؟
دیشب که شب آخر بود یا امروز که روز آخره چه حالی داشتی؟
خوشحال بودی یا محزون؟
حزن برای چی؟! فرصتی که رفته و استفاده نکردی؟
یا تموم شدن ماه مهربونی؟
یا ...
هر چی بود، بامعرفت یا بی توجه، تموم شد ...
حالا باید منتظر جزاش باشی، که خدا به خودش فرض کرده!
دوست داری پاداش این روزه داریت چی باشه؟
فکر میکنی جزای این بندگیت چی باشه؟
راستی قرار بود به خودت نمره بدی!
گذشته از پاداشی که فردا بهت میدن! فکر میکنی نمره ات چند شده؟
ناامید نباش ...
مطمئن باش خدا به نمره ات نگاه نمیکنه!
به جود و کرم خودش و نیازت نگاه میکنه،
اون نمره فقط برای اینه که خودت رو بیشتر بشناسی و بدونی چقدر بنده ای،
برای اینه که بدونی از فردا که دیگه اون فرصت طلایی نیست که ازش استفاده کنی، چطور باید از اندک فرصتی که برات فراهم میشه استفاده کنی،
برای اینه که بدونی نقاط ضعفت، حفره ها و روزنه های درونت، کم و کاستی هات چقدره و کجاهاست،
و الا خدا که من و تو رو بهتر از خودمون میشناسه ...
ان شاء الله که بنده های خوبی بوده باشیم و بنده های خوبی بمونیم،
عید بندگیت مبارک ...